یادداشت های پراکنده
با قایق کاغذی ام به دریاها می روم,با قلم موهایم پارو می زنم تا جلوتر بروم.آبی دریا بسیار زلال است,ماهی ها را براحتی می بینم که به اینطرف و آنطرف می روند و همه شان به غذایی که برایشان می ریزم هجوم می برند.دریا آرام است .پرندگان دریایی از آن دورها می آیند.دریا با سر وصدایشان مانوس است.آسمان در نقطه ایی به دریا پیوند خورده ,انگار هیچ فاصله ایی بین آنها نیست.خورشید تازه طلوع کرده و با نورش دریا را نوازش می کند.توی دریا راحت تر از جاهای دیگر می توان خورشید را دید.از اینجا بزرگ تر از همیشه دیده می شود.من و قایق ام در برابرش خیلی کوچکیم.کشتی را می بینم که دارد به سمت اسکله می رود.حرکتش بسیار آرام است.مسافرهایی را به این سرزمین می آورد,با نژادها وآداب و رسوم متفاوت...
نظرات شما عزیزان:
_____♥▒▒▒♥_____♥▒▒▒♥°°
____♥▒▒♥▒▒▒♥▒▒▒▒♥▒▒♥
___♥▒▒▒▒▒♥♥♥♥♥▒▒▒▒▒♥
____♥▒▒▒♥▓▓▓▓▓♥▒▒▒♥°°°< br />
..._♥▒▒▒▒♥▓▓▓▓▓▓▓♥▒▒▒
Power By:
LoxBlog.Com |